می گفت:
آخر شب خواستم آشغال رو ببرم بیرون. با دیدن گربه ای که زیر سطل فلزی بیرون منزل جا خوش کرده بود، شیطون رفت تو جلدم و به یکباره با حمله ای برق آسا خاستم حالی از این گربه ناقلا بگیرم که دیگه این ورا پیداش نشه.
نگو که من غافل انگشت شستم رو لای درب و بدنه ی زباله دونی گذاشتم و در فلزی هم با تنه ام درگیر و ناگهان بسته شد و فریادم رفت آسمون. درب رو وا کردم و تا به انگشتم نیگاه کردم از هوش رفتم…
آخه یکی نبود بهم بگه گربه غذاشو از کجا باید گیر بیاره؟ اصلاً با تو چیکار داشت؟ مرض داشتی؟ …
یاد فرمایش امام علی (ع) افتادم که فرمود: پر کاهی را از دهان مورچه ای به زور پس نگرفتم!
موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1395-07-06] [ 12:20:00 ب.ظ ]